;
سوگند به شهر، همانا که تو در آن جای داری. سوگند به پدر و هر آنچه زاده است. همانا انسان را در رنج آفریدهایم. سوره بلد (آیه 1 تا 4) تمثیلها و تعاریفی از این دست در روایات دیگر ادیان و همچنین اسطورههای ملل مختلف به چشم میخورد. گویی انسان از آغاز حضور در هستی، مدام گرفتار پرسش از خود و جهان بوده؛ قصهها ساخته و افسانهها پرداخته است، راه و روشهای علمی را آزموده و انگار پاسخهایی هم یافته است. گرچه امروز و پس از این همه تحقیق و تفحص و غیره، همچنان به نظر میرسد که پاسخ شایسته و بایستهای نیافته و میان دوگانههای وجود سرگردانیم؛ شعار صلح را با جنگ، دوستی را با دعوا و عشق را با نفرت آمیخته و مدام در مرز خیال و واقعیت به یکی از این دو سو میلغزیم. چنین به نظر میرسد که این حیرانی را پایانی نیست و جهان هم رو به زوال است. در این میان حتی چندان تسلطی بر خواست خود هم نداریم؛ بدنهامان را ترکیبی بی سر و ته از باورهای انسانی و خرافی در بر گرفته و ذهنمان هم محصول مناسبات رسانه است. چنان که لیوتار تعریف میکند، انسان وامانده در جهان پسامدرن گرفتار وضعیتی چندگانه است و میان شگفتی و ملال معلق. از سوی دیگر میل به رهایی از استیصال مدام نهیب میزند و این واماندگی را تقبیح میکند. ذهن و بدن میخواهند که قید و بند خرافه و رسانه از میان بردارند. این همان جایی است که گذشتگان دور شعرها و افسانهها را ساختند؛ همان جا که خیال اندکی تجربه رهایی را به ما نشان میدهد. همان نیرویی که به قول برتون، بسیاری از ادیبان و هنرمندان را از جنایت مصون داشته و جنون ایشان را به نوری از امید به رهایی بدل کرده است. چنین است که هنرمندان جهان خود را میسازند و حضور انسان در هستی را به تکرار اما با تفاوت به تصویر کشیده و میکشند. مجموعه پیش رو، بخش کوچکی از نگاه هنرمندان به این حضور خیالی، شگفتانگیز و گاه ملالآور است.