;
استیتمنت به قلم " الهام زارع نژاد " :
سیاه مثل برف
حسی شبیه غربت اشیا
از روی پلک می گذرد.
بین درخت و ثانیه سبز
تکرار لاجورد
با حسرت کلام می آمیزد.
اما
ای حرمت سپیدی کاغذ !
نبض حروف ما
در غیبت مرکب مشاق می زند.
در ذهن حال ، جاذبه ی شکل
از دست می رود...
(سهراب سپهری)
درختان همواره تماشاگر و جستجو گرت می سازند، چرا که رازی نهفته در طبیعتشان دارند که مرگ و زندگیشان را تکراری نمی کند...
در مجموعه ی عکس های " سیاه مثل برف" درختان با همند و تنهایند، همچون کوه ها و آدمیانِ تنهای شاملو، آدم های بی سایه ی روزگارِ امروز. هنرمند با دغدغه ی با همانِ تنهایان، در این مجموعه با فرم های گوناگونی که از درختان انتخاب کرده است در عکس ها به تجربههای تازه میدان می دهد تا هر کدام از آنها این سکوت و انزوای غریب و سردِ ساعت ها را به تماشاگر نشان دهد.
بازی طبیعت بیجان با سایه ی درختانی که ریشههایشان در گسترهای برفی و سرد پنهان است. درختانی ایستاده تنها در طبیعتی که در آن اثری از انسان نیست. گرچه در این عکسها شاهد چیزی انسانی هستیم، اما گویا نشانهایست که رنگ باخته و محو شده است. مناظری وسیع اما بسته و در عین حال خالی.
در عکس ها که از روی نگاتیو سیاه و سفید چاپ شده، هیچ نشانه و المان قوی ای به چشم نمی خورد و هر چه هست سکـوت است و سرمـا و جدایـی، بدون هیچ رد پایی از رفتـن ها و آمدن ها .
درخت ها شاخه های چندانی ندارند و در سرما بی بارند، تنهایی با برف و سنگینی ریشه ها را پوشانده و برف های سفید با پارادوکسی که در اسم نمایشگاه وجود دارد دیگر سفید نیستند و سیاهی آن کلاغی است که از بارش برف زودتر از همه خبردار شده و روی برف ها دیده نمیشود و صدای دلتنگی را قار قار می کند ...
طراح پوستر: استودیو پارسی / بامداد موجانی