;
حکایت هزار و یک بشقاب
شاید در میان تنوع و کمیت رویدادهای هنری با عنوان هنر معاصر جاری در جامعه امروز ما که با همه تفاوت هایشان در مقابل سنت جبهه مشترک دارند برپایی و ضرورت یک نمایشگاه با عنوان هزار و یک بشقاب زیرلعابی سوال برانگیز باشد. اما به نظر ایده پرداز، مجری این رویداد و همچنین نویسنده این متن این سوال همان قدر که پرسشگر است خود پاسخگو است. این پاسخ تنها در صورتی قابل درک است که نگاهی با تأمل به کیفیت آن چیزی که امروز در هنر معاصر ما هست، داشته باشیم. به راستی چند درصد از آثار خلق شده با گرایش های متعدد و مدعی هنر معاصر، خود توانستند تصویری درست از زیست یک ایرانی و یا هرگونه ویژگی که یک اثر هنری در کمترین حد خود حامل آن است به نمایش بگذارند؟ در نگاهی جزئ یتر و همسو با مدیای این پروژه یعنی سرامیک این پرسش پاسخگوتر است! زیرا حتی باید گفت در این حوزه، آفرین شهای هنری تحت عنوان سرامیک معاصر سردرگم ترند تا سایر مدیاهای هنری.
اما از آنجا که این وضعیت ناشی از تاثیر مصادیق و نحله های فکری هنری خارجی بر جامعه است باید در ریشه یابی آن به حوزه های فکری و عملی خارج از ایران توجه کنیم. در حقیقت ریشه چنین اغتشاشی بیش از آنکه در زیر و رو شدن تعاریف و مفاهیم جدید از هنر در دروه معاصر باشد در بنیان های فکری و پایه گذار مدرنیسم نهفته است. کانت و ویژگی هایی که او برای تشخیص اثر هنری و امر زیبا به ویژه ضرورت غیرکاری بودن اثر زیبا برشمرد سرآغاز این مطالعه است.
با تزریق این اندیشه در جوامع، در طول چند دهه تمامی آثار کاربردی گذشته و هم زمان در حاشیه و در رده پایی نتر هنر ناب و مستقل قرار گرفت. اما این تغییرات بیشتر در کشورهایی مشاهده شده که وارد کننده این نوع اندیشه و البته بیشتر صاحب سنت هنرهای کاربردی بودند که ما نیز یکی از آنها بودیم. با گذشت چند دهه از مدرنیسم، غرب که خود مبدع چنین تحولی بود تعاریف جدیدی را از هنر از دهه 60 میلادی به بعد ارائه داد که دست کم در بنیان های فکری، تفکیک و ارزش گذاری این چنین هنرهای زیبا و هنرهای کاربردی را به کنار گذاشت. گرای شهای مهمی از هنر معاصر همچون فمینیسم تلاش کردند تا آثاری خلق کنند که یکی از ویژگی های آن از بین بردن تمایز بین هنرهای تجسمی و کاربردی است. این تعاریف جدید تا آن جا پیش رفت که مرز هنرها از بین برداشته شد تا جائیکه در بسیاری از مصادیق هنری مدیاهای مختلف و نحوه به کارگیری آنها امکان دسته بندی های رایج آثار هنری همچون نقاشی، مجسمه سازی و ... را گرفت. به همین نحوه نیز واژه های نقاش، مجسمه ساز و ... با واژه هنرمند تعویض شد تا تمامی گرایش های هنری که در فضای سیال پیش آمده حضور دارند را پوشش دهند. با این اوصاف امید آن م یرفت که کشورهایی که سابقه هنرشان بیش از هر چیز در اشیای کاربردی آ نها است به میراث گذشته و امکان نوآوری آن توجه بیشتری کنند.
اما دریغ نه تنها این گونه نشد بلکه در یک تلقی سطحی از تعاریف جدید بر بسیاری از ظرفی تهای بالقوه چنین هنرهایی خط بطلان کشیده شد. در این میان همچنان سرامیک و آن چه در سال های اخیر بر سر آن در جامعه ما آمد مصداقی در خور توجه است و صد افسوس که در ریشه یابی این مهم عامل اصلی خود سرامیست ها به نظر می آیند. کافی است نگاهی از سر تأمل به تولیدات مختلف سال های اخیر ایران داشته و صر فنظر از معدود آثار مشخص معاصر، آ نها را مورد مطالعه قرار دهیم. به غیر از سنت رایج تولید سفال در هنر ایران که موضوع این نوشته نیست دو جریان رایج نمایش آثار سفالی هنری نیز که در گالری ها و همچنین آثاری تحت عنوان سرامیک کاربردی هنری به تولید رسیده اند مصادیق این مطالعه است. در دسته اول گاه چنان آثاری به نمایش درآمده اند که تنها ارتباطشان با پیش زمینه های این مدیا در جغرافیای ایران همان سرامیک بودنشان است. این آثار گاه چنان معاصر شده اند که حتی هیچ مصداقی برون مرزی هم نم یتوان برایشان یافت. متاسفانه این آثار بیشتر توسط کسانی ترویج می شوند که خود باید متذکر چنین انحرافاتی باشند. اما گویی سرامیست بودن نزد آنها با هنرمند بودن مغایرت دارد. گویی برای رهایی از چنین اتهامی کافی است جنبه کاربردی را از اثر سرامیکی حذف کنیم تا خود و اثر خود را واجد شرایط هنر معاصر بدانیم. متاسفانه ما چنان مقلد و به سرعت به روز می شویم که هیچ مصداقی برای آن نمی توانیم بیابیم غافل از آنکه حتی در خود غرب هم جریان های بسیار آوانگارد آثاری که مدیای آنها سرامیک است، آرام در کنار سایر شیوه ها حضور دارد و از سویی حاصل یک پروسه 500 ساله مدرنیته در غرب است. این همه شاید اما نتیجه عدم درک درست از ضرورت جایگزینی رویکرد مفهومی به جای فرمالیستی در هنر معاصر باشد. گویی این جریان کلی به معنای مغایرت با ضرورت های درست جنبه های دیگر یک اثر هنری است. اما دسته دوم یعنی آثاری که تحت عنوان اشیا کاربردی و گاه مجسمه ها و حجم های کوچک تزئینی تولید شده اند آسیب های دیگری را نشان می دهند. این آثار اگر چه به دلیل آنکه از قبل هدف از تولیدشان مشخص است و قابل نقد از دیدگاه انتقادی به آثار دسته اول نیستند اما براساس آنچه آن ها را سامان داده و به نتایج حاضر رسانده قابل نقدند. این سفالینه ها به دلیل آنکه مستقیماً با جنبه های اقتصادی و مشخص در ارتباط اند زودتر پذیرای سلیقه مخاطب و خریدار هستند. سفالگران نیز برای کسب نتیجه اقتصادی بیشتر با روی آوردن به لعاب های آماده و استفاده از انواع عکس برگردا نها روی آنها بر رونق ظاهری این بازار می افزایند. استفاده از این امکانات ویژگ یهای کار در حوزه سرامیک اگر چه به خودی خود عیب نیست و حتی در صورت استفاده درست نتایج هنری قابل تحسینی دارد اما متاسفانه باعث شد تا ظرف چند سال ما شاهد یک نوع یکنواختی در حوزه فن و طراحی این دسته از آثار سرامیکی باشیم. حتی بسیاری از سرامیست ها که گاه و بیگاه دغدغه معاصر بودن را متذکر می شوند جهت کسب درآمد کارهای این چنین را تولید کرده غافل از آن که تولید چنین آثاری ضمن مغایر بودن با عقاید هنریشان نتایج مخرب بیشتری از هنرمندان شاغل به اصطلاح دسته دوم دارد. تنها کافی است نگاهی برای مثال به حجم انبوه انواع حیوانات به ویژه پرنده و میوه های یک شکل و عکس برگردان های سرامیکی یکنواخت همچون گل سرخ بر این دسته از آثار داشته باشیم. این چنین دو پدیده مهم سنت سفال گذشته ایران یعنی فنون خاص و طراحی منحصر به فرد که مایه افتخار و مباهات امروز ما است نتوانست استمرار یابد. از این رو برای من عجیب است که چگونه ما که نمی توانیم در ادامه و تجربه زیست زندگی خودمان چیزی را به امروز بیاوریم می توانیم مدعی خلق آثاری باشیم که اصولاً تفکر و اندیشه ورزی آنها متعلق به ما نبوده است؟
با این اوصاف و آن چه گفته شد از چند سال پیش تصمیم گرفتم به عنوان کسی که با سرامیک کار می کند آهست هتر و به دور از هیجان های ناشی از جریان های زودگذر جامعه کار کنم. حتی نمایشگاه فردی را که پیاپی برگزار م یکردم به کنار گذاشتم در کارگاه شخصی ام به تدریس، تولید و ارتقا کیفی و ضرورت های اولیه برای یک کار سرامیکی پرداختم. از دو سال پیش اما به فکر یک کاری بودم که بتوانم ضمن توجه به جنبه های هنری معاصر بخش کوچکی از ویژگی های یک اثر سرامیکی را نشان دهم. ایده هزار و یک بشقاب زیرلعابی در چنین شرایطی به ذهنم رسید. ای نکه بتوانم در یک نمایش صدها بشقاب را که سابقه کاربردی در همه فرهنگ ها به ویژه کشور خودمان دارد با اندازه و تکنیک یکسان اما با طراحی های متفاوت به نمایش بگذارم به نظرم آن قدر مفید و موثر می آمد که مرا متقاعد کند با تمام مشکلات ناشی از سنگینی اجرای آن، آن را پیگیری کنم. بنابراین فهرستی از سرامیست هایی که احساس کردم نگاهشان بر سرامیک با این پروژه همسوتر است و هنرمندان سایر رشته های مختلف تهیه کردم م یخواستم هر کدام از این بشقا بها توسط یک هنرمند کشیده شود. این نکته خود یکی از مه مترین مشکلات اجرایی این ایده بود. ب هویژه نظرم بر این بود که از ظرفی تهای هنرمندان سایر رشته ها بیش از سرامیس تها استفاده کنم. همانطور که گفتم متاسفانه افت بعضی از ویژگی های تجسمی سفال ایران به ویژه طراحی بیشتر توسط خود سفالگران در سالهای اخیر روی داده است. از طرفی آشنا نبودن هنرمندان سایر رشته ها با مسئله فنون سرامیک به ویژه نقاشی زیرلعابی به رغم مشکلات ناگزیر جنبه مثبتی داشت! زیرا این هنرمندان کمتر درگیر فنی بودن نتیجه اثر می شدند و رهاتر و آزادان هتر کار م یکردند و تنها کافی بود که یک آموزش کوچک در خصوص نقاشی زیرلعابی داده شود. بنابراین در کارگاهم بسته های کوچکی آماده کردم که در آنها تمامی امکانات و راهنمایی لازم از جمله یک بشقاب سرامیکی پخته شده تمام رنگ های )لعاب های( لازم به همراه نمونه پخته شده، پالت، قلم مو و توضیحات اجرایی و حتی مدادهایی ساخته شده از سرامیک را قرار دادم. سپس با هماهنگی با هنرمندان که بسیار وقت گیر بود این بسته ها را ارسال و با پیگیری های مکرر آن ها را پس از نقاشی پس گرفتم. سپس لعاب شفاف روی آنها در کارگاه انتقال و پخته شد. پس از برگشت حدود 100 بشقاب به نتایج مثبت این کار بسیار دلگرم شدم زیرا به راحتی مشاهده می شد که سرامیک حتی در قالب یک شیء کاربردی مثل بشقاب چه ظرفی تهای تجسمی را در خود پنهان دارد و این ویژگی بیشتر توسط هنرمندان سایر رشت هها به ویژه نقاشان نشان داده شد. چیزی که در سفال گذشته ایران نزد خود سفالگر قابل مشاهده بود. همراهی ب ینظیر هنرمندان از این پروژه شاید نخست به دلیل اختصاص درآمد عمده حاصل از فروش این آثار به امور خیریه بود اما در ادامه و تماس های مکرر بسیاری برای تکرار این تجربه نشان از جذابی تهای سرامیک برای هنرمندان سایر رشت هها داشت. گویی با ماده و شیوه بیانی جدیدی آشنا شده اند که می تواند مسیر جدیدی را نیز برای کارهای شخصی آنها باز نماید. این یکی دیگر از اهدافی بود که من در جست و جوی آن بودم، یعنی ترویج سرامیک در سطح دیگری از فعالی تهای رشته های هنری دیگر. این چنین پروژه هزار و یک بشقاب زیرلعابی نخست با دیدن یک بشقاب زیرلعابی در موزه و نقاشی های تعدادی از هنرجویانم روی بشقاب های سرامیکی در کارگاه و همچنین ضرورت ناگزیری که یادآور شدم در ذهن من شکل گرفت شروع و به انجام رسید نخست تصمیم داشتم تمامی آثار را در یک نمایشگاه به تماشا بگذارم اما به دلایلی از آن صرف نظر کردم از طرفی فکر چهار نمایشگاه مستقل با تعداد 250 اثر شرایط اجرایی و نتایج بهتری داشت. خوشبختانه بسیاری از هنرمندان با این ایده نیز همراه شدند و فراسوی تقدم و تاخر و جهت خیریه های مختلف آثار خود را فرستادند تا شاهد یکی از بزرگترین همکاری گروهی هنرمندان معاصر ایران باشیم. پس پایان این نوشتار را نمی توانم با اولین سپاسگزاری از آنها به جا نیاورم، چه آنها که اوج شهرت هستند و چه آنها که در آغاز راه، از تیم کارگاهی ام که تولید بشقاب ها، لعاب و پیگیر یهای مکرر را انجام دادند نهایت قدردانی را دارم. نتیجه مستمر این حرکت با امکان چاپ این آثار امکان داشت که سپاس آن شایسته .................. است که هزینه های چاپ مجموعه را فراهم آورد.
کلام آخر اینکه شاید به رغم بسیاری چه درست و چه غلط این مجموعه جایگاهی در هنر و به ویژه سرامیک معاصر نداشته باشد! اما بازگوی بسیاری از وجوهی است که در این سال ها در هنر ما نادیده گرفته شده اند. تعهد در رسالت هنر به مسائل جامعه که با همراهی هنرمندان در خصوص اختصاص درآمد حاصل از فروش آثار به امور خیریه به دست آمد امکان کارگروهی در وسعتی مثال زدنی در جامع های که حتی گاه یک کار گروهی کوچک به انجام نمی رسد، توجه به داشته های فرهنگی و هنری که در زیست یک جامعه جاری بوده و امکان جاری شدن دارد از جمله این موارد است.
شهریور ماه 1395
آزاده شولی