;
"من، نگاه میکنم، پس هستم، شاید قرینه اى باشد براى "من، شک مى کنم، پس هستم"؛ یکى در حوزهى هنر و دیگرى در حوزهى دانش.
شکى که به معناى هستى پیوند مىخورد،شکِ مُهمل و متداول نیست و نگاهی که هستى را، معنا مىکند
تنها به نگریستن تا آستانهى حسِ محض نمیانجامد. عبور از آستانهى حس، و در آمیختن با فهم و رنج و لذت،
مفهوم جدایىِ حسهاى چندگانه را به چالش میکشد.این جاست که با چشم، میتوان شنید؛ با گوش، میتوان
دید، با سکوت، مىتوان حرف زد و بیبرداشتن قدمى، مىتوان راه رفت آن طور که مولاناى بزرگ گفت :
" بی قدمى، رقص بین، بی دهنى، وّه وّهِه "
رنجِ زیستن را باید با لذتِ زیستن همراه کرد و این هردو را بىتجربه ى زیستن نمىشود دریافت و تجربهى
زیستن، اگه با شناختِ ملزومات نگاه، توأم شود- از جمله - به "نگاه عکاسانه" مىرسد.
" پونه" ى بیست و سه ساله در اولین قدم، حسِ کمداشتهاش، یعنى شنوایى را با فراخوان بینائى، ممکن و مائدهى شنیدن از نوع دیدن را پیش روىمان پهن کرده است و این، آغاز راهیست که او را از رنج، گذر مىدهد و به لذت میرساند.
فرشاد فدائیان
آذر 1392
وقتى یاداشت سال نود و دو، روى عکسهاى پونه را سال نود و شش دوباره مرور میکنم، در مىیابم که گذر
از وادى رنج و درنگ بر بالینِ لذت، استمرارِ هموارهى حیات است.
او امروز بیست و هفت ساله شده، اما اگر هشتاد و هفت ساله هم بشود ، قاعده تغییر نمیکند؛ مهم آن است که
از چه به چه می رسیم، به کدام وارگه ، بار میاندازیم و از چه محملى براى کاستن از هرگونه رنجى در مواجهه با هستى پیچیدهی خود کنار می آییم وچه محملى باشکو تر از طبیعت که این سالها و روزها به قهرِ جهالت
آدمى گرفتار آمده... و من بسیار خوشحالم که انتخاب، اصلاح و نظارت برچاپِ عکسها در هردو نمایشگاه به
من واگذار شده زیرا که در نوع نگاه به طبیعت همیشه ، نگاهش را دوست داشتهام.
شهریور ٦٩
فرشاد فداییان