;
هنر به درازنای تاریخ بشر همواره پیوند ناگسستنی با روح پرسشگر و عصیان گرای او و جامعه اش دارد .و هنر آیینه بی بدیل عشقها و رنجها و چرایی ها او در زندگی بوده و هست. عشقها و رنجهایی که گاه در کلام شعر یا نت های موسیقی، بوم نقاشی،ویا پیکر مجسمه ای متصور شده و می شوند و آیینه ای از رنگها و صُوَر متنوع بوده که به فراخور زمان در کسوت ها و سبک های مختلف ارائه شده اند.
هنر معاصر هم امروز متاثر از این فضای پریشان و ملتهب، این تکثر و تنوع و پارادوکس جامعه امروزین است ،به گونه ای که در رنگها و سبکها و موضوعات متنوع ارائه شده اند.
جامعه ای که ماشینیزم و مدرنیته،نوگرایی و سنت گرایی، عشق و نفرت،زندگی و مرگ ؛ توامان همدیگرند و انسان معاصر در جدال با همه این تضادهاست و هنر انعکاس این درهم پیچیدگی و تکثر اضداد است.
از بین رفتن هرگونه مرزبندی در هنر_چه در سبک_چه در مصالح خود گواه پذیرش طیف وسیعی از کارکردها برای هنر است؛ هنری که در آن مفهوم و ذهنیت هنرمند رکن اصلی اثر باشد...
هونیا عباسی