;
نور علی نور
نوری می آید، می شکند و تصویری را بر سطحی حساس و در درونِ چشمانم می نگارد و می رود. گاه همان نور می آید و می شکند، اما می ماند؛ عکس هایم را مخدوش می کند نورِ مرئی نقوش و صورت ها را می پوشاند و بر خانه ی تاریکمان می نشیند. هرچه بیشتر می تابد، خانه را تیره تر می کند، تاریکتر-روشن تر. با نور می بینم و نابینا می شوم.
Light Upon Light
A light shines, it shatters and beholds an image over a delicate surface within my eyes and then flees. Sometimes this light shines and shatters, but remains; it scratches my photographs. The visible light conceals the patterns and faces and rests upon our dark house. The more it shines, the darker the house becomes; darker-brighter. With this light I see and become blind.