;
پاره های تن، راهرو معنا
فروغ تنانگیاش را به جهان سپرد تا از آن شعر تراوش کند. اشعاری که تازگی و جان زبانشان هنوز در تکاپوی نگاه ما حیرتانگیز و متجلی است. عمق معنا ، ساحت گشوده و بیحفاظی که حتی پردهگشایی از آن، حقیقت او را در ظهور و محوشدگی رازآلودش تصرف ناپذیر میکند.تبدیل سوژهی فروغ به تصویر، نمادین کردن تنانگی او در پیشگاه نگاه ما است. من پارههای تن او را از نو در راهروی معنا تصویرکردهام تا همواره فراخوان اصالت در سکوت او باشم. سکوتی که هر چیز را عریان میکند تا از انفعال گریخته باشد. چهرهای که فراخوان حرکت است. من چهره او را به زبان تصویر آمیختهام تا بیان از او، دلالت بر مواجهه و بیداری ما باشد. این مواجهه، سرچشمه رازورزی است یا هرآنچه از پیش در افق دید و برون خویشی او قرار دارد. من از فراز، بر تن و چهره اش پرداختهام تا همچنان، تفسیرگر رازهای هستیشناسانهی او باشم. رازی که به تملک در نمیآید، رازی که نباید آن را رها کرد و در عین حال باید در آن شناور ماند. در واقع گفتن از گفته و بیان او خالی از هر رخداد، ضرورت و ادای دین است.
سعید احمدزاده
آذر ماه 1402