;
اگر آدمی با زبانْ جهان خویش را میسازد، این زبانْ پیش و بیش از همه به کارِ نامیدنِ چیزها میآید. در فرایند انسان شدنِ انسان، اشیاء در حضوری فراگیر چنان پیرامون ما را اشغال میکنند که تصور جهانی عاری از آنها میتواند طنینی شگفتآور داشته باشد؛ چندان غریب که دستمایۀ هنری شود که کمینهگرا ( مینیمال ) نام میگیرد. از دیگر سو، هجوم بیامان چیزها به ذهن و زندگیِ آدمی میتواند تخیل هنرمند را مشغول بازتاب آن در هنر کند، هرچند این بار برخلاف کمینهگراییِ پیشین، با نمایش تراکم و توجهی که چنین یورشی از جانب دستساختهها به حیات آدمی میافزاید.
به تمام این واقعیت اگر دلبستگیِ هنرمند به بارِ عاطفی و انگیزههای احساسیِ برآمده از اشیایی خاص را اضافه کنیم، حاصل آن خلق آثاری میشود که میتوان جلوههای آن را در آفریدههای پارمیس خوشنویس یافت. او در این مسیر، یا اشیایی یافته و روزمره را از زمینهای که در آن قرار داشتهاند جدا میکند و در قاب میگیرد تا همچون پارههای خاطراتی که در نظام زیستشناختیِ مغز آدمی طبقهبندی میشوند، مانند یادمانهایی عزیز داشته شوند و بر دیوار یا درون ویترین جای بگیرند؛ و یا دست به کارِ ساختن چیزهایی مجسمهوار با دردسترسترین مواد میزند تا با گریزی به فرهنگ عامه و هنرِ برآمده از آن یعنی پاپ آرت، بر سویۀ تجاری و پیشپاافتادۀ بسیاری از اشیاء، ابزار و وسایلی که ما را احاطه کردهاند تاکید کند، هر چند باز در این راه، با زیرکی از توجه دادن مخاطب به نقد ظریف نهفته در آثارش به کالایی شدن زنانگی، غافل نمیمانَد.
حمیدرضا کرمی