;
چهار سال پیش رئیس کمیسیون اقتصادیِ وقتِ مجلس ادعا کرده بود دو میلیون و۲۰۰ هزار واحد خانهی خالی در تهران وجود دارد. سه سال پیش وزیر راه و شهرسازیِ وقت در مصاحبهای اعلام کرد نزدیک به 400 هزار واحد مسکونی خالی در تهران وجود دارد و با احتساب خانههای احداثی در شهرهای جدید، در مجموع بالغ بر یک میلیون دستگاه واحد مسکونی خالی در تهران وجود دارد. پارسال– دُرُست ده سال بعد از فارغالتحصیل شدنم از مدرسه معماری- برای اولین بار رفتم کارگاه ساختمانی، یک ساختمان مسکونی ده واحدی در تهران. بابام و چند نفر دیگر پولهاشان را گذاشته بودند روی هم و داشتند/دارند «بساز-بفروشی» میکردند/میکنند. منطقِ عام میگوید ساختن و خریدنِ خانه سرمایهگذاریِ امنی است؛ در واقع –با فرض این که هیپی نباشیم- همه میل به خانهدار شدن داریم؛ همه میخواهیم «خانه/اتاقی از آنِ خود» داشته باشیم. اما چرا هنوز باید در تهران خانه ساخت؟ چه سیستم اقتصادی-سیاسیای ما را به سمت تولیدِ بیش از نیازمان هُل میدهد؟ چطور و از کجا، همهی ما دستاندرکارِ تولیدِ سلولهای بنیادیِ شهری شدیم که مدام ناامنیمان را به رُخمان میکشد؟ آیا همهی ما که در صنعت ساختمان«کار» میکنیم به یک اندازه، از سرمایهی اولیهمان منتفع میشویم؟ آیا همهی آنچه ساختهایم، محصولِ ترسِ عمومیِ ماست؟
ایدهی اصلی این اجرا/نمایش ادای دینی است به کمپین «شهروند کوشا» و کارگری که یک صبح بهاری، دو پلاک آن طرفتر، در خواب، از طبقه سوم سقوط کرد.