بیانیه نمایشگاه، به قلم هومن تیموری
نیاز چندانی به توضیح نداره؛
خونه. هرکدوم ما یه داستان شنیدنی در موردش داریم.
یه روایت اول شخص از یه داستانِ جمعی. از حس و حال و فضاش. از مختصات و بوی منحصر به فردش. از خراشها و زخمها و التیامهاش....... این درسته که میگن ما جنایتهامون رو تو خواب مرور میکنیم.
جنایتهای ریز و درشت زندگیمون؛ چه اونایی که ما انجامشون میدیم، یا میلش رو داریم و چه اونایی که روی خود ما انجام میشه یا انگاری قراره که بشه.
خونهای که یه وقتایی توی خواب یه جای کاملاً متفاوتیه، یه خونهی دیگه.
با تمام اینها اما همون حس رو داره، همون امنیت و سرخوشی رو، همون اضطراب و همون ترس....... این جادوگر بزرگِ و کمحرف. رحِم بزرگی که تو هر برزخی برای بازگشت بهش بهونه میگیریم و مدام ایماژها یا همان تصاویر خیالگونهش، ردش رو تو ذهنمون میاندازه. امنترین و مخوفترین مکان، آرامشبخشترین کنج و بیرحمترین زندان، لغزندهترین و چسبندهترین مفهوم.......
شاید که به تماشا نشستن این سیالِ بیزمانمکان، در قابهایی از این دست، ادای دینی باشه به تکنگارههایی که گاه و بیگاه از خاطرمون میگذره. تکنگارههایی که با وجود اونهاست که دووم میآریم و برای رهایی و همینطور آویختن به اونها راهی بهتر از ترسیمشون به ذهن نمیرسه.