;
بی شک اثر هنری باید بتواند حقیقتی را از دل تاریخش بازخوانی کند.
این حقیقت شاید همان زوال تاریخی بپـناشد.
زوالی که آن را به جای رسیدن به حقیقت به ناحقیقتی میرساند.
این ناحقیقت را می توان ، شکلی از بیان رنج تاریخیش در نظر گرفت، رنجی از جهان که در قالب زبان تصاویر، بیان میشود.
بخشی از این رنج در دوران معاصر و تجربه زیستی ایرانی حاصل سرکوب است. سرکوبی در اشکال و ابعاد متفاوت که رنج را در خود حمل می کند. اما اثر هنری و ضرورت به زبان آوردن این رنج، شرط تحقق همان ناحقیقتی است که رسالت هنری در فرم و محتوا باید آنرا به زبان آورد.
نمایشگاه ژاو (خاص و خلاصه) به این تجربه زیستی در این فرم و محتوا میپردازد، شکلی از رنج به طریق خاص و خلاصهی خودش که رو در روی ماو چهره در چهرهی مخاطبش او را به همان رنجی فرا میخواند که تحقق یافته و شاید به شکل بنیامینی او را به زیستن در قلب رنجها دعوت میکند و نه دیدگاهی بغض آلود به آن به منزله گناهی که دیگران مرتکب شده اند.
دعوت به این تجربه، تجربه دیدن و زیستن رنج و به قول سعدی نخفتن به درازنای سالها.
به تو حاصلی ندارد غم روزگار گفتن
که شبی نخفته باشی به درازنای سالی.