;
چیزهایی درباره این شهر. تــــــــهران به زعم بسیاری از مردم ایران نماد بارز مدنیت ( شهرنشینی ) است. خللی که جمله ی فوق در پــس خود پنهان کرده، بیش از آنکه به خاطر اغراق کلماتش باشد، به سبب قدرت همگام شدنش با حقـیـقـتی عریان و بی پرده است. زمانی که آمادگی پنجه در پنجه شدن با این حقیقت، ما را وادار کند تا تخریب و تجدید بی وقـفه ی سازه های آن را به نظاره بنشینیم، خودآگاه و ناخـودآگاه متـوجه آخرین تـلاش های این کلان شـــــــهـر میشویم. مبارزه ای که با راندهای پایانی اش در حواشی شـــــــهر، اگر همه را با شکست بدرقه نکند، در خوشبینانه ترین حالت بدون برنده به پایان میرسد. جایی که عـطـش سـیری ناپـذیر شـــــــــهـر برای بازسـازی و نوسازی شدن، به قیمت دگرگون شدن مدنیت و با کمی بیرحمی خود فرهنگ تمام شده است.با اسـتـناد به جمله ی نخست متن تصور می شود که این شــــــــــهـر آنچه « آرزومندانه » است را در خود گـنجانده؛ گـذر از امل و آرزو، ناگـذرا بودن طمع را نمایان می کند. هـــــــــمان گونه که گذرا بودن همه چـیـز در تـــــــــهـران باعث عـبور از مرزهای خـودش و هزاران تــــــهـران در حال تـــولیـد در دلـش و در کنارش می شود. آنـــــــچه اکنون نمایان می شود شــهر « بدون حیات شهری » است.
حسن زکی