;
اُوْهَر غبارزدایی از مسیر تماشاست؛ بر پیام پا نمیفشرد و به دنبالِ انتقال پیام به مخاطب و استفاده از هنر به مثابه زبان نیست.
مسیرِ هر روزهی من در شهرِ کوچکی که به آن عشق میورزم، عجین شده با جزئیاتی شگرف که آنها را با دقت میبینم و کوهها و تپهها را همپایِ فصلها میپیمایم.
بهار
تابستان
پاییز
زمستان
دور تا دورِ اوهر پوشیده شده با کوهها و تپههایی که فصل به فصل و ماه به ماه تغییراتی دلنشین دارد و کسی باید باشد که سِیر و روندِ این تغییراتِ هر روزه را بیابد.
اوهر درنگیست در طبیعت و بازآفرینشِ دگردیسیِ برشی از آن در قابِ نقاشی.
تنها طبیعت میتواند هر روز جورِ دیگری باشد، حتی اگر مثلا در بهار، در یک روزِ مشخص، در ساعتی مشخص، بارها آن قاب را مشاهده کنی، درخواهی یافت که بسیار متفاوت است.
آسمان هرگز یک جور ثابت ابری نیست، گندم زار هرگز یک جورِ ثابت طلایی نیست.
من میتوانم تا مدتها همین قاب را ادامه دهم. هنوز از این ترکیبِ گندم زارِ مرطوب و خنک به همراهِ آسمانِ ابری سیر نشدهام.
این موضوعها در کنارِ هم، گویی جادویی دارند که به یک نظم میرسند؛ بی تمنّا، بی نیاز.
و بهتر آنکه تو را به جهانِ متقاعد کنندهی تخیّل هدایت میکنند.